دانشگاه همدان بودیم داخل خوابگاه
یازده تا نرده خر بودیم داخل اتاق
ساعت دوازده شب گفتیم یه مستند جنی و روحی و ترسناک ببینیم
*esteres* *esteres*
از یازده نفر ما یک نفرمون فقط سره شب خوابید
اسمش بابک بود بچه تهرون بود
ما ده نفرم نشستیم فیلم دیدیم
فیلم ساعت دو نصفه شب تموم شد
:khak: :khak:
ده تا نره خر مث بز ترسیده بودیم
همونجوری که پای فیلم دراز کشیده بودیم کنار هم
تصمیم گرفتیم همونجوری کنار هم بخوابیم
هرکدوممون هم یجایی از یه نفر رو گروو گرفته بود که اگه یهو چیزی شد بتونه یکی رو صدا کنه
*bi_chare* *bi_chare*
من خودم بشخصه لنگه یکی از بچه ها رو گرفته بودم که اگر جن و روحی چیزی منو گرفت دست کم لنگه اینم بِکنم ببرم
عاقا ما گرفتیم خوابیدیم همگی چشمامون گرم شده بود کم کم
این بابکه که سره شب خوابیده بود ؛ عادت داشت تو خواب حرف میزدو راه میرفت
تاریک تاریک بود یهو دیدم صدای بشکن زدن میاد گوشامو تیز کردم دیدم آره صدای بشکن میاد
*O_0* *O_0*
بقیه رو تکون دادم بقیه هم شروع کردن گوش کردن
کم کم ترس افتاده بود توی جونمون
یهووو بابکه انگار خوابه عروسی میدید
شروع کرد تو خواب تنبک زدن روی تخت و یهو گفت آهااااااا ما شاااااا اللله
عاقا ما رو میگی
*amo_barghi* *amo_barghi*
مث گله خر که رَم کرده باشه فرار میکردیم
یکی در میون هم تو شلوارامون ریخته بودیم
هوار میزدیم و میدویدیم
*help* *help*
من بشخصه پا میزاشتم رو گردن بقیه تا زود تر فرار کنم
هم ترسیده بودیم هم میخندیدیم و داد میزدیم
*vakh_vakh* *vakh_vakh*
تنها کسایی که فرار نکرد یخچال و چوب لباسی بودند
بعد این بابکه یکمی هم راه اومد تا وسط اتاق تو خواب و بیدار شد
بعد اصن نمیدونست چه خبر دنبال ما شروع کرد دویدن
مام جیغ میکشیدیم و تو هرجا دم دست بود قایم میشدیم
*vakh_vakh* *vakh_vakh*
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
لیست خاطره های قرار داده شده تا به الان ◄